وارد شوید
ثبت نام کنید
دسته بندی ها
داستان این کتاب مربوط به زندگی یک خانواده است.
آیریس اکنون در سن ۸۰ سالگی ماجرای هرآنچه بر خودش و خوانواده اش گذشته را مرورد می کند. و این مرور خاطرات با خودکشی خواهش لارا چیس – یکی از شخصیتهای اصلی – در جوانی آغاز میشود.
آیریس کودکی خود و لارا را به خاطر میآورد و پس از آن جوانی و ازدواجش با یک مرد ثروتمند تورنتویی که از آن با عنوان رابطهرای سرد و غیرعاشقانه یاد می کند و…
در دل این داستان، راوی از کتابی می گوید که لارا نوشته است و پس از مرگش توسط آیریس منتشر می شود. این کتاب، آدمکش کور نام دارد و داستانی است درباره نویسنده ای به نام آلکس توماس که روابط مبهمی با این دو خواهر دارد.
رفته رفته با نقل داستان ها در دل یکدیگر واقعیت هایی راجع به زندگی لارا و آیریس و نقش آلکس روشن می شود و…
آدمکش کور برخلاف اسمی که دارد به هیچ وجه رمانی پلیسی یا جنایی نیست.
این رمان در ۱۵ بخش به دو داستان متفاوت اشاره می کند. داستان هایی که از کلیت آغاز می شود و رفته رفته نویسنده جزئیات را آشکار می کند.
در مورد این کتاب باید بگم که واقعا عجیب بود. وقتی کتاب را شروع می کنید، با یک داستان تقریبا مبهم روبه رو هستید که هیچ ایده ای در مورد آن ندارید. خود داستان و متن کتاب هم جذابیت خیره کننده ای ندارد که تشنه خواندن آن باشید. و در مقابل هم آنچنان خسته کننده نیست که کتاب را کنار بذارید.
همین روال ادامه دارد تا وقتی به وسط های کتاب می رسید، ناگهان احساس می کنید که شما هم در وسط این کتاب گیر کرده اید و دیگر به راحتی نمی توانید از آن کنار بذارید.
آدمکش کور در سال ۲۰۰۰ توانست جایزه بوکر را نصیب مارگارت اتوود کند.