داستان در سالهای آغازین قرن بیستم در آمریکای شمالی میگذرد. یک سگ اسکاتلندی از نژاد سن برنارد به نام
باک که حیوانی خانگی، شلخته، دوستداشتنی، گنده و البته کمی احمق است، پس از دزدیده شدن برای کار فروخته میشود؛ او حالا باید جنگجوی درونی خود را پیدا کند و قوی باشد.
باک بهعنوان سگ سورتمه در کلوندیک کار میکند؛ منطقهای سردسیر که تب طلا بسیاری ازجانگذشته را در آرزوی ثروتمند شدن مجذوب آن منطقه کرده است. در ابتدا،
باک جزو سگهای عقب سورتمه، پشت سر سگ گنده و بدجنسی به نام
اسپیتز قرار میگیرد. واضح است که تا باک سگ جلودار نباشد، منظره پیش رویش تغییری نخواهد کرد. در این بین، باک رفیق مهربانی پیدا میکند: معدنچی پیر سپیدمویی به نام
تورنتون که نقش او را
هریسون فورد بازی میکند؛ مردی غمگین که در قلبش آزادی ارزشمندتر از طلاست.
فیلمنامهنویس «آوای وحش»،
مایکل گرین اقتباس زیبایی از افسانه کلاسیک
جک لندن (نوشته شده در سال ۱۹۰۳) ارائه داده است. از این داستان، قبلاً اقتباسهای زیادی ساخته شده بود: یک فیلم صامت در سال ۱۹۲۳ و بعدها سه فیلم دیگر در سالهای ۱۹۳۵، ۱۹۷۲ و ۱۹۹۷ که در آنها به ترتیب
کلارک گیبل،
چارلتون هستون و
روتگر هاور در نقش
تورنتون درخشیدهاند. در این اقتباس،
کریس سندرز (کارگردان) که گاهی از شیوه انیمیشن به دنیای لایو- اکشن سرک میکشد، حیوانات کامپیوتری را از دنیایی موهوم به فیلم وارد کرده است.
پایان فیلم «آوای وحش»، کمی احساسی و شاید غمگین به نظر میرسد؛ ممکن است خود را در حال غصه خوردن برای موجوداتی بیابید که تنها ساختههای کامپیوترند. اما همین نکته، قدرت این داستان زیبا و اقتباس خوب آن را به رخ میکشد.
پنج شنبه 15 دی 1401 - 08:32:15
(0 نفر)